دليل اينكه آرومم اميد لمس دستاته

همين لبخند پنهاني كنار لحن گيراته

دليل اينكه تنهايي همين دستاي تنهامه

همين دنياي تاريكم همين ترديد چشمامه

تو دلگيري نمي دوني چه رويايي به من دادي

اگه فكر مي كني سردم برو رد شو تو آزادي

نمي دوني چقد سخته تو پشت نبض ديواري

نمي دونم تو اين روزا چه احساسي به من داري؟

نه اينكه سرد و مغرورم نه اينكه دور از احساسم

بزار دست دلم رو شه بزار رويا رو بشناسم

تمومه شهر خوابيدن من از فكر تو بيدارم

يه روز مي فهمي از چشمام چه احساسي به تو دارم

شبيهه حس پژمردن دچار شك و بي رنگي

من آرومم...

                تو تنهايي...

                                 حقيقت داره دلتنگي...!