عشق تو...........

 

اي همراه بهترين روزهاي زندگيم

نبودنت را باور نمي کنم

با اينکه مي دانم محال ترين آرزوي من بوده اي

 

اي همسفر جاده تنهاييم

ديري است که به اميد با تو يودن نفس مي کشم

و به انتظار ديدار تو زنده ام

با اينکه بارها گفته اي ديگر برنمي گردي

 

اي هم درد با غصه هايم

هنوز هم شريک لحظه هاي غم و شادي من هستي

و من هنوز هم با کسي جز تو درددل نمي کنم

با اينکه مي دانم در کنارم نيستي

 

اي هم دل با قلب شکسته ام

قلبم براي تو مي تپد

و تنها تو مي تواني مرهمي بر زخمهاي کهنه اش باشي

با اينکه تو خودت قلبم را شکسته اي

 

اي هم آغوش شبهاي بي کسي ام

هر شب ياد تو را در آغوش مي کشم تا به خواب روم

و پلکهايم به اميد ديدن تو در رويا سنگين مي شوند

با اينکه تو آنقدر دوري که حتي در رويا هم نمي توانم به تو دست پيدا کنم

 

اي همزبان بي صداترين فريادهايم

حتي وقتي سکوت تنها حرفي است که براي گفتن دارم

عشق تو را با تمام وجود فرياد مي کشم

با اينکه مي دانم گوشهايت صداي بي صداي دردهايم را نمي شنوند

 

ولي تو هر چه بي اعتناتر باشي من عاشق تر مي شوم

من هنوز به عهد روز اول دوستي پايبندم

من هنوز هم به اندازه روز اول دوستت دارم

شايد هم خيلي بيشتر...